میخوانمت
به همه نامهای جهان
رؤیای تلخ بیهمتا
از دیر و دورِ کدام تابستان
ناگهان ...
- که در آغوش آفتابیت
همیشه های کدر
ریختند از شانه هایم -
پیدا شدی؟
- طلای ناب
در میان صدفهای کدام ساحل -
که عریان
به موج نگاهت زدم.
امانت آسمان را
از کدام پستو ناگهان ...
با خندههایت, تلخ
از در درآمدی و
من که دستم
از عادت نوشتن
و دلم
از عادت خواستن ....
افتادم از نفس
در سلام آشنای تو.
رؤیای تلخ بیهمتا
از کدام پروازِ ناگهان ...
که بوی سفر میدهی هنوز ...
فرود کن
و به برگهای همین
تابستان تازه رسیده
- به همه نامهای جهان
که در دستهایت
گرسنگی نان شد و نان, گل سرخ -
وِردی بخوان و خم شو
و از خواب ترد دم صبح برگ
دردانه را بچین.
میخواهمت
آخرین حرف خواهش
آخرین لفظ ستایش
به همه نامهای جهان
رؤیای دور تلخ ...
به همه نامهای جهان
رؤیای تلخ بیهمتا
از دیر و دورِ کدام تابستان
ناگهان ...
- که در آغوش آفتابیت
همیشه های کدر
ریختند از شانه هایم -
پیدا شدی؟
- طلای ناب
در میان صدفهای کدام ساحل -
که عریان
به موج نگاهت زدم.
امانت آسمان را
از کدام پستو ناگهان ...
با خندههایت, تلخ
از در درآمدی و
من که دستم
از عادت نوشتن
و دلم
از عادت خواستن ....
افتادم از نفس
در سلام آشنای تو.
رؤیای تلخ بیهمتا
از کدام پروازِ ناگهان ...
که بوی سفر میدهی هنوز ...
فرود کن
و به برگهای همین
تابستان تازه رسیده
- به همه نامهای جهان
که در دستهایت
گرسنگی نان شد و نان, گل سرخ -
وِردی بخوان و خم شو
و از خواب ترد دم صبح برگ
دردانه را بچین.
میخواهمت
آخرین حرف خواهش
آخرین لفظ ستایش
به همه نامهای جهان
رؤیای دور تلخ ...