۱۳۹۳/۰۵/۲۴

نگاه کُن که نریزد دهی چو باده به دستم


 
(نگاه کُن: مراقب باش)
شعر: یغما جندقی
صدای زنده‌یاد احمد ظاهر و خانم هنگامه


در این ترانه یا مخاطب هر دو ترانه‌خوان نفر سومی است که همان ساقی باشد. یا دو دلداده با هم در میگساری هستند و چشم در چشم و با دست و دل لرزان برای هم باده می‌ریزند که آن هم عالمی دارد و همدلی و همزبانی تا به آن حد است که یکی جمله دیگری را به پایان می‌برد.

 

زن: نگاه کُن که نریزد دهی چو باده به دستم
مرد: فدای چشم تو ساقی به‌هوش باش که مستم

زن: نه شیخ می‌دهدم توبه و نه پیر مغان می
مرد: ز بس‌که توبه نمودم، ز بس‌که توبه شکستم

مرد: ز گریه آخرم این شد نتیجه در پی زلفش
زن: که در میان دو دریای خون فتاده نشستم



شعر کامل یغما جندقی

نگاه کُن که نریزد، دهی چو باده به‌دستم
فدای چشم تو ساقی، به‌هوش باش که مستم

کُنم مصالحه یک‌سر به صالحان می کوثر
به‌شرط آن که نگیرند این پیاله ز دستم

ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماند
به‌وجه خیر و تصدق، هزار توبه شکستم

چنین که سُجده برم بی حفاظ پیش جمالت
به‌عالمی شده روشن که آفتاب‌پرستم

کمند زلف بسی گردنم ببست به مویی
چنان فشرد که زنجیر صد علاقه گسستم

نه شیخ می‌دهدم توبه و نه پیر مغان می
ز بس‌که توبه نمودم، ز بس‌که توبه شکستم

ز گریه آخرم این شد نتیجه در پی زلفش
که در میان دو دریای خون فتاده نشستم

ز قامتت چه گرفتم قیاس روز قیامت
نشست و گفت قیامت بقامتی‌ست که هستم

نداشت خاطرم اندیشه‌ای ز روز قیامت
زمانه داد به دست شب فراق تو، دستم

بخیز از بر من، که از خدا و خلق، رقابت
بس است کیفر این یک نفس که با تو نشستم

حرام گشت به یغما بهشت روی تو، روزی
که دل به گندم آدم فریب خال تو بستم

 
* * *
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر